توحید (درس سوم)
13 تیر 1401 - 15:35
بازدید 344
پ
پ

بسم الله الرحمن الرحیم

      در درس گذشته به این نتیجه رسیدیم که معرفت خداوند متعال تنها و تنها از جانب خود خداوند میسّر است و هر معرفتی غیر از این طریق مصنوعِ فکر و ادراک و فهم ماست و آن دیگر خدا نیست .
در این مجال بیشتر به این موضوع خواهیم پرداخت که نماياندنِ خدا خودش را به ما، نه به ديده‌ی عقلِ ما و نه به ديده‌ی وهم و خيالِ ما و نه به ديده‌ی حسِّ ما بوده. بلكه به ديده‌ی خودش، خودش را به ما نمايانده است و آن كيفیت ندارد. نه اين كه كيفيت دارد و ما نمي‌توانيم بيان كنيم، نه اصلاً كيفيت ندارد .

« يَا مَنْ‏ لَا يُكَيَّفُ‏ بِكَيْفٍ‏ وَ لَا يؤين بِأَيْنٍ يَا مُحْتَجِباً عَنْ كُلِّ عَيْن ‏» [1]  

فعلِ خدا و صُنعِ خدا در تعريفِ خودش كيفيت ندارد. او خودش را به ما نمايانده با چشمي ‌كه خودش به ما داده است. و با گوشِ خودش كه در آن عالم به ما داده سخنانش را به ما رسانيده است. در حديث قدسي داريم :

«بي يسمع و بي يبصر» .[2]

ما به دنيا آمديم و اين آمدن از جائي به جائي رفتن نیست، مثل رفتن از اين اتاق به اتاق ديگر ، بلكه تعلّق يافتنِ ما به دنيا بوده است. ما به عالم اجسام متعلّق نبوده‌ايم و حالا متعلّقمان كرده‌اند. اين معنيِ به دنيا آمدن ماست. وقتي ما به دنيا آمديم آن معروفِ فطري فراموشمان شد ولي در كُنهِ ذاتمان باقي است.

انبياء ما را به آن چيزي توجه مي‌دهند كه در آن حيران هستيم، مي‌فرمايند: «الله». به مجرّدِ این که فرمودند: «الله» ، اين خودش تنبّه ماست به آن معروفي كه خودش را در عالم قبل به ما معرفي كرده است و ما از او غافليم و خوابيم.

قَالَ النَّبِيُّ: ‏ النَّاسُ‏ نِيَامٌ‏ فَإِذَا مَاتُوا انْتَبَهُوا. [3]

 بهترين لفظ‌ ها برای خدا همان «الله» است كه از دو كلمه تركيب شده يكي «اَلْ» و ديگري «له». بر طبق فرمایشات ائمه ی معصومین سلام الله علیهم: از «وَلَهَ» گرفته است وقتي مي‌گويند: «الله» يعني متوجّه و متذكّر باشيد آن ذات مقدسي را كه شما، او را  بِالفطره مي‌شناسيد و در آن تحيّر و وَلَه داريد.  [4]

و اين «اَلْ» ، «الف و لام» عهدِ فطري است نه عهد ذكري و نه عهد ذهني. يعني آن حقيقت و ذات مقدسي كه شما را به «وَلَه» انداخته است و فطرتاً در او متولّه هستيد.

اين حال وَلَه و حیرانی ، حال وِجداني در انسان است و اگر كسي اين حالتِ وجداني را پيدا كرد، خدا را در عينِ احتجاب مي‌يابد در عين اين كه خدا را مي‌يابد و يافتني بالاتر از او نيست و او در وِجدانِ اين فرد اظهر از هر ظاهري است در عين حال محتجب است. اين است كه روايات گفته‌اند: « إِنَ‏ أَمْرَ اللَّهِ‏ كُلَّهُ‏ عَجِيبٌ » [5]

خدا محتجب است و نمي‌شود برايش حدي معيّن كرد. كمّ و كيفي معيّن كرد. وضع و شكلي معيّن كرد و در عين حال از هر ظاهري ظاهرتر است. لذاست كه انسان به «وَلَه» مي‌افتد. در «كي» بودن و «چي» بودنِ او متحيّر است اما از خودِ انسان بر خودِ او روشن تر است كه خدا «جور» ندارد، اين است كه به «وَلَه» مي‌افتد. «طورِ» مصنوعيت همين است كه انسان زير و رو بشود و اين زير و روئي نشان مي‌دهد كه يك حقیقتی و یک قوّه ی قاهره ای مرا زير و رو مي‌كند.

انسان خودش را به خدا مي‌يابد نه اين كه خدا را به خودش بيابد. [6]

پيغمبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم در اول رسالت خود فرمودند: « أَدْعُوكُمْ‏ إِلَى‏ شَهَادَةِ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ أَنِّي رَسُولُ اللَّهِ وَ آمُرُكُمْ بِخَلْعِ الْأَنْدَادِ… ».  [7]

اي بشر، من شما را به گواهي دادن به آن خدائي كه فطريِ شماست و شما را به «وَلَه» انداخته و غيرِ او خدايِ ديگري نيست فرا مي‌خوانم. از شما مي‌خواهم كه خلعِ انداد كنيد، برايش مثل و شبه، قائل نشويد، برايش حدّ و وصف و اسم قائل نشويد.

پيامبر صلی الله علیه و آله و سلم آمدند و مردم را از دو حدّ خارج كردند: حدّ تشبيه و حدّ تعطيل. [8]   نه مي‌تواني بگوئي خدا نيست و نه ميتواني بگوئي چگونه است و چه چیز است؟

خداي متعال «الله» است يعني همه ممكنات در او متحيّرند، حتي حضرت خاتم الانبياء صلّی الله علیه و آله و سلّم نتوانسته كُنه او را درك كند. زيرا او از سنخِ وجود نيست. او «مُباين و جدا » با ممكنات است و اگر مُباين نباشد « شبیه» پيدا مي‌كند. ديگر حيرت در او نمي‌آيد. لذا معرفت كاملِ خدا, شناسائي اوست در عين احتجاب. وجدان كردنِ خداست در عين احتجاب. خارج كردن از دو حدُ تعطيل و تشبيه و اين همان است كه در فطرتِ ما نهاده شده و به وجدانمان مي‌يابيم، و در یک کلام عجز از معرفت عِینِ معرفت می باشد.

همه آيات مي‌گويند كه معرفت فطري است. خدا به معرّفيِ خودش، خودش را شناسانده و اين شناسائي در فطرت همه هست. ولي گاهي به وسيله آيات و كلمات ديگر تنبّه داده مي‌شود تا آن معروف فطري را كه مَنسي و فراموشانده شده است دو مرتبه وِجدان كنند. بعد كه وِجدان كردند بالإختيار، آن چيزهائي كه مَنسيّ است و پرده است، خودشان كنار بزنند و خدا را بالإختيار وِجدان كنند كه «معرفتِ تركيبي» بشود. اگر اين طور شد، درجات معارف بالا ميرود.

حال به سخنان گوهر بار ائمه صلوات الله علیهم اجمعین در مورد معرفت الله می پردازیم :

1- از امام صادق علیه السّلام سوال شد:

 لَيْسَ لِلَّهِ عَلَى خَلْقِهِ أَنْ يَعْرِفُوا وَ لِلْخَلْقِ‏ عَلَى‏ اللَّهِ‏ أَنْ‏ يُعَرِّفَهُمْ‏ وَ لِلَّهِ‏ عَلَى‏ الْخَلْقِ إِذَا عَرَّفَهُمْ أَنْ يَقْبَلُوا.  [9]  

حق خدا برگردن مردم نيست كه مردم خدا را بشناسند بلكه حق خلق است بر خدا كه خودش را به اين‌ها معرفي كند. حق خدا بر خلق اين است كه وقتي خود را به آنها شناساند، بپذيرند.

معرفت خدا مولودِ فكرِ ما و محصول كسب و كارِ فكري و عملي نيست. بلكه بر خداست كه خود را به ما بشناساند و بر ماست كه وقتي خود را شناساند، ما انكارش نكنيم و وسوسه نكنيم.

2-فردي خدمت حضرت صادق علیه السّلام رسيد و عرض كرد:

أَصْلَحَكَ اللَّهُ . هَلْ جُعِلَ‏ فِي‏ النَّاسِ‏ أَدَاةٌ يَنَالُونَ‏ بِهَا الْمَعْرِفَةَ ؟ قَالَ فَقَالَ: لَا . قُلْتُ فَهَلْ كُلِّفُوا الْمَعْرِفَةَ ؟ قَالَ : لَا . عَلَى اللَّهِ الْبَيَانُ لا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلَّا وُسْعَها وَ لا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلَّا ما آتاها قَالَ وَ سَأَلْتُهُ عَنْ قَوْلِهِ‏ وَ ما كانَ اللَّهُ لِيُضِلَّ قَوْماً بَعْدَ إِذْ هَداهُمْ حَتَّى يُبَيِّنَ لَهُمْ ما يَتَّقُونَ‏ قَالَ حَتَّى يُعَرِّفَهُمْ مَا يُرْضِيهِ وَ مَا يُسْخِطُهُ.» [10]  

حضرت علیه السّلام مي‌فرمايند كه شناسائي خدا در وُسعِ مردم نيست و طبق گفته قرآن: «لا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلَّا وُسْعَها وَ لا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلَّا ما آتاها». اگر خدا خودش را معرّفي نكرده باشد، بر مردم معرفتِ خدا واجب نيست، اما وقتي خدا خود را معرّفي كرد، البته بر مردم واجب است كه معرفي خدا را رد نكنند. چون خدا خودش را در فطرتِ همگان –مگر بر مَجانين و سٌفَها و كودكان كه به مرتبه عقل و تشخيص حَسَن از قبيح و نيك از بد نرسيده‌اند –معرّفي كرده است.

3- از حضرت امام موسي بن جعفر علیه السّلام سوال شد:

« هَلْ فِي النَّاسِ اسْتِطَاعَةٌ يَتَعَاطَوْنَ‏ بِهَا الْمَعْرِفَةَ ؟ قَالَ : لَا . إِنَّمَا هُوَ تَطَوُّلٌ مِنَ اللَّهِ … » [11]  

آيا در مردم قدرتي هست كه خدا را بشناسند؟ فرمودند: خير، اين لطفي است از خدا كه خودش را به اينها شناسانده. اگر خدا خود را نمي‌شناساند، اينها محال بود بتوانند خدا را بشناسند.

4- از حضرت امام صادق علیه السّلام سوال شد:

 سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَ‏ كَتَبَ فِي قُلُوبِهِمُ الْإِيمانَ‏ هَلْ‏ لَهُمْ‏ فِي‏ ذَلِكَ‏ صُنْعٌ‏ ؟  قَالَ : لَا.   [12]  

از آيه قرآن كه مي‌فرمايد: “خدا در دل اين‌ها ايمان را نوشته است” سوال شد كه آيا مردم هم در اين كار مي‌توانند تصرف بكنند؟ حضرت علیه السّلام فرمودند: خير، اين كار خود خداست. خود خدا بايد معرفي كند و گرنه اگر او خودش را نشناساند اين ها قدرت ندارند كه او را به آلات عقلشان، وهم و خيال و حسّشان بشناسند.

5- حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:

لَمْ‏ يُكَلِّفِ‏ اللَّهُ‏ الْعِبَادَ الْمَعْرِفَةَ وَ لَمْ يَجْعَلْ لَهُمْ إِلَيْهَا سَبِيلًا.  [13]  

خدا تكليف نكرده كه شما بايد با كسب ادوات عقل و فكر خودتان او را بشناسيد، راهي را هم براي شناسائي قرار نداده است. معرفت، صنع خدا و كار خود خداست.

6-ازحضرت امیر المومنین علي علیه السّلام پرسيدند:

 أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع بِمَ‏ عَرَفْتَ‏ رَبَّكَ‏ قَالَ بِمَا عَرَّفَنِي نَفْسَهُ قِيلَ : وَ كَيْفَ عَرَّفَكَ نَفْسَهُ ؟ قَالَ لَا يُشْبِهُهُ صُورَةٌ … [14]  

 خدا را به چه شناختي؟ (به عقلت؟ به وهمت و فكر و خيالت؟ … ) فرمود: من خدا را به معرّفيِ خودِ خدا شناخته‌ام (نه به معرفي شخص خودم). گفتند: چطور خودش را به تو شناسانده؟  فرمودند: معرفي‌اش اين گونه است كه مي‌يابم هيچ شبيه ندارد.

7-  اللَّهُمَ‏ عَرِّفْنِي‏ نَفْسَكَ‏ فَإِنَّكَ‏ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِي نَفْسَكَ لَمْ أَعْرِفْ نَبِيَّكَ   [15]

8- در دعاي ابوحمزه ثمالي است:

بِكَ‏ عَرَفْتُكَ‏ وَ أَنْتَ‏ دَلَلْتَنِي‏ عَلَيْكَ وَ دَعَوْتَنِي إِلَيْكَ وَ لَوْ لَا أَنْتَ لَمْ أَدْرِ مَا أَنْتَ » [16]  

تورا به خودت شناخته‌ام (نه به غير خدا) و تو خودت مرا به خودت راهنمائي كردي و اگر تو نميبودي (و معرفي تو نبود) من اصلا تو را نمي‌شناختم.

9- در دعاي ديگر:

«و َ لَمْ‏ تَجْعَلْ‏ لِلْخَلْقِ‏ طَرِيقاً إِلَى مَعْرِفَتِكَ إِلَّا بِالْعَجْزِ عَنْ مَعْرِفَتِك‏ » [17]  

(راهي براي شناسائي تو نيست) تو كسي هستي كه راهي براي شناسائي خودت قائل نشده‌اي ، مگر عجز از شناسائي.

10- در دعاي عرفه:

« أَ يَكُونُ لِغَيْرِكَ‏ مِنَ‏ الظُّهُورِ مَا لَيْسَ لَكَ حَتَّى يَكُونَ هُوَ الْمُظْهِرَ لَكَ  » [18]

آیا برای غیر تو ظهوری هست که آن ظهور برای تو نباشد تا ظاهر کننده ی تو باشد ؟!

11- در دعاي ديگر:

« أَوْجَبْتَ‏عَلَيَ‏حُجَّتَكَ‏بِأَنْ‏أَلْهَمْتَنِي‏مَعْرِفَتَك‏ »

معرفت و شناسائيِ خود را به من الهام كرده‌اي (كه وِجداناً تورا بيابم).

12- « اعْرِفُوا اللَّهَ‏ بِاللَّهِ‏ وَ الرَّسُولَ‏ بِالرِّسَالَة» (الي آخر قوله). [19]

خدا را به خود خدا بشناسيد (نه به غير خدا) و رسول را هم به رسالتش.

پس خدا خودش را به ما معرفي كرده و اين معرّفي در عالم ذَر و به تعريف خود خدا انجام گرفته و در اين دنيا هم ادامه دارد.


[1] – « يَا بَاطِناً فِي‏ ظُهُورِهِ‏ وَ ظَاهِراً فِي بُطُونِهِ وَ مَكْنُونِهِ يَا مُفَرِّقاً بَيْنَ النُّورِ وَ الدَّيْجُورِ يَا مَوْصُوفاً بِغَيْرِ كُنْهٍ وَ مَعْرُوفاً بِغَيْرِ شِبْهٍ حَادَّ كُلِّ مَحْدُودٍ وَ شَاهِدَ كُلِّ مَشْهُودٍ وَ مُوجِدَ كُلِّ مَوْجُودٍ وَ مُحْصِيَ كُلِّ مَعْدُودٍ وَ فَاقِدَ كُلِّ مَفْقُودٍ لَيْسَ دُونَكَ مِنْ مَعْبُودٍ أَهْلَ الْكِبْرِيَاءِ وَ الْجُودِ يَا مَنْ لَا يُكَيَّفُ بِكَيْفٍ وَ لَا يؤين بِأَيْنٍ يَا مُحْتَجِباً عَنْ كُلِّ عَيْنٍ  از دعاي هر روز ماه رجب از حضرت بقيه‌الله عج.

[2] – مرآة العقول في شرح أخبار آل الرسول / ج‏8 / 312 / الحديث 23 ….. ص : 310

[3] – بحار الأنوار (ط – بيروت) / ج‏50 / 134 / باب 3 معجزاته و بعض مكارم أخلاقه و معالي أموره صلوات الله عليه ….. ص : 124

[4] – التوحيد (للصدوق) ؛ ص 89  قَالَ الْبَاقِرُ 7:  اللَّهُ مَعْنَاهُ الْمَعْبُودُ الَّذِي أَلِهَ الْخَلْقُ عَنْ دَرْكِ مَاهِيَّتِهِ وَ الْإِحَاطَةِ بِكَيْفِيَّتِهِ‏

[5] – الكافي 1/116باب ادن المعرفه رقم 3: « كافي (ط – دار الحديث) / ج‏1 / 217 / 4 – باب أدنى المعرفة ….. ص : 215سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ عَلَيْهِ السَّلَامُ يَقُولُ: «إِنَ‏ أَمْرَ اللَّهِ‏ كُلَّهُ‏ عَجِيبٌ‏ إِلَّا أَنَّهُ قَدِ احْتَجَّ عَلَيْكُمْ بِمَا قَدْ عَرَّفَكُمْ مِنْ نَفْسِهِ».

[6] – «ٍ بِهِ‏ تُوصَفُ‏ الصِّفَاتُ‏ لَا بِهَا يُوصَفُ وَ بِهِ تُعْرَفُ الْمَعَارِفُ لَا بِهَا يُعْرَفُ فَذَلِكَ اللَّهُ لَا سَمِيَّ لَهُ سُبْحَانَهُ‏ لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْ‏ءٌ وَ هُوَ السَّمِيعُ الْبَصِير.» تحف العقول صفات 174.

[7] – « تفسير القمي / ج‏1 / 379 / [سورة الحجر(15): الآيات 28 الى 88] ….. ص : 376

فَخَرَجَ رَسُولُ اللَّهِ ص فَقَامَ عَلَى الْحِجْرِ فَقَالَ «يَا مَعْشَرَ قُرَيْشٍ يَا مَعْشَرَ الْعَرَبِ أَدْعُوكُمْ‏ إِلَى‏ شَهَادَةِ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ- وَ أَنِّي رَسُولُ اللَّهِ وَ آمُرُكُمْ بِخَلْعِ الْأَنْدَادِ …

[8] – التوحيد (للصدوق) / 104 / 7 باب أنه تبارك و تعالى شي‏ء

1- أَبِي رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا سَعْدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الْأَشْعَرِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَمَّنْ ذَكَرَهُ قَالَ: سُئِلَ أَبُو جَعْفَرٍ ع أَ يَجُوزُ أَنْ يُقَالَ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ شَيْ‏ءٌ قَالَ نَعَمْ يُخْرِجُهُ عَنِ الْحَدَّيْنِ حَدِّ التَّعْطِيلِ وَ حَدِّ التَّشْبِيهِ‏..

[9] – كافي 1/231 باب حجج الله علي خلقه رقم 1- و “التوحيد” /412 رقم 7- و المحاسن ص 199 و بحارالانوار 5/222 رقم 6 .

[10] – التوحيد / 414 رقم  الكافي (ط – الإسلامية) / ج‏1 / 163 / باب البيان و التعريف و لزوم الحجة ….. ص : 16211.

[11] – المحاسن / 281- بحار الانوار 5/223 رقم 012.

[12] – تفسير نور الثقلين، جلد 5، صفحه 269 حديث 59، بنقل از اصول كافي.

اصول كافي، كتاب الايمان و الكفر، باب في ان السكينه هي الايمان، حديث دوم.

[13] – المحاسن ص 198 – بحارالانوار 5/222 رقم 5.

[14] – التوحيد / 285 رقم 2 و بحارالانوار 3/271 – 270 رقم 8.

[15] – کافی ج1 ص 337 كمال الدين، جزء ثاني، باب 23 حديث 24.

[16] – التوحيد/ 286-285 رقم 3 و بحارالانوار 3/270 رقم 7.

[17] – مناجاه العارفين (از مناجات خمس عشره)

[18] – قسمت دوم دعاي عرفه حضرت سيدالشهداء

[19] – التوحيد/ 285 رقم 3 (بند 12) . اصول كافي، كتاب التوحيد، باب انه لا يعرف الا به، حديث اولي.

نوشته های مشابه

ثبت دیدگاه

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.