“درس چهارم”
اقسام کلام نزد عقلا
در دروس گذشته از معقول بودن نظریه ی لزوم همراهی قرآن و مبیّن سخن گفتیم و اشاره نمودیم که این نظریه با سیره ی عقلا نیز سازگاری دارد. در این درس به بررسی غنی تر این مطلب می پردازیم و نشان می دهیم که تکلّم در میان عقلا روشهای مختلفی دارد که همگی در جای خود معقول و مقبول می باشد. هم چنین در ضمن این بررسی، جایگاه نظریه مورد بحث را بیش از پیش روشن نموده، عدم دقّت اشکالات و شبهات وارد شده به این نظریه را واضح تر می نماییم. به این منظور تقسیم بندی موجود در علم اصول را به صورت اجمالی ارائه می کنیم:
مُجمَل و مبیّن
در مورد کلامی که از گوینده ای حکیم صادر می شود دو حالت قابل فرض است یا این کلام مجمل است و یا مبین. تعریف مجمل در علم عبارت است از:
“المجمل ما کانت دلالته غیر واضحة بأنَّ یتردد بین معنیین فصاعاً من معانیه“/فرهنگ معارف اسلامی،سیدجعفرسبحانی/
مجمل آن است که دلالت آن بر معنا واضح نباشد به این گونه که بین دو یا چند معنی چرخش داشته باشد.
مثال بارز مجمل، کاربرد لفظ مشترک در کلام می باشد. مانند “شیر خریدم” که چون لفظ شیر در فارسی مشترک میان سه معنی می باشد، این کلام مجمل شده است. به خوبی روشن است که اسناد هر معنی به متکلم نیازمند وجود قرینه می باشد. سخن گفتن به اجمال منافاتی با حکمت متکلم ندارد. آنچه در این جا محال و غیر معقول می باشد آن است که گوینده کلام مجمل در عین اینکه رافع اجمال برای سخن خویش قرار نداده است (و یا آن که رافعی قرار داده اما پس از رجوع به آن، اجمال کلام رفع نمی شود) مخاطب خود را مکلّف به کلام مجمل خویش بنماید. به این معنی که نمی توان بدون اقامه ی قرینه ای حالیه یا مقالیه از مخاطب خواسته شود که به منظور و مقصود گوینده از کلام مجمل ایمان بیاورد. زیرا مخاطب راهی برای پی بردن به مراد گوینده ندارد و مؤاخذه بر این مضمون بلا بیان بوده، قبیح می باشد. اما در باب عمل به کلام مجمل، بسته به نوع کلام ممکن است تکلیف متفاوت باشد. به عنوان مثال اگر کسی به زیر دست خود امر کند “شیر بخر” و قرینه ای بر مراد و مقصود خود از لفظ مشترک شیر اقامه ننماید،با فرض اینکه اصل وجود تکلیف ثابت باشد و گوینده با این امر خود وظیفه ای به عهده ی شنونده قرار داده باشد، احتیاط عملی ایجاب می کند که مخاطب تا جایی که در توان دارد،هر سه مراد محتمل بر شیر بخر را انجام دهد. چه در این صورت در مقابل بالا دست خود عذر خواهد داشت.
اما در جایی که عمل به کلام مجمل، دوران بین محذورَین داشته باشد و جمع میان عمل به معانی محتمل امکان پذیر نباشد، مواخذه بر آن عقلایی نبوده، تکلیف ساقط خواهد شد.
“مبیّن” نیز به کلامی گفته می شود که مجمل نباشد و خود دارای اقسامی است که در ادامه به ذکر آن می پردازیم.
نَصّ و ظاهر
کلام مبین دارای دو قسم است یکی از اقسام کلام مبین ” نص” می باشد و آن کلامی است که دارای یک معنا بوده، احتمال معنای خلاف آن نزد عقلا منتفی باشد. با این تعریف، اسناد این معنا به متکلم حکیمی که در مقام بیان مقصود و مراد خویش می باشد، قطعی است.
” ظاهر” قسم دیگر از کلام مبین است و کلامی را گویند که هر چند دارای معنا بوده اما خلاف آن نزد عقلا منتفی نیست. لذا در چنین کلامی چنانچه قرینه ای اقامه شود می توان معنای غیر ظاهر را به گوینده نسبت داد. سخن گفتن با کلام ظاهر و نص نیز قُبحِ عقلی نداشته، میان عقلا کامل می باشد.
در وجود قرینه برای کلام ظاهر دو حالت قابل فرض است یکی آنکه متکلم برای ظواهر کلام خود قرینه ی متّصل به کلام اقامه کند و یا آنکه کلام خود را تأویل بر قرینه ی مُنفصل نماید. نزاع میان اعتقاد شیعی لزوم همراهی قرآن و مبین و نظریه ی « حَسبُنا کتاب الله » در اینجا طرح می شود. به عبارت روشن تر کسی در قطعیت استناد نصوص قرآنی به خداوند اختلاف ندارد. بلکه نزاع بر سر ظواهر آیات می باشد که در این راستا طرفداران خودبسندگی قرآن منکر وجود قرینه ی منفصل برای قرآن می باشند و مدعی اند که مراجعه به قرآن و تدبر در آیات آن تمام مراد خداوند را برای ما آشکار می نماید و ظواهر قرآنی را مشخص می کند. اما معتقدین به لزوم همراهی قرآن و مبین بر این باورند که کار به خود قرآن تمام نمی شود و برای دستیابی به هدایت الهی در قرآن کریم چاره ای جز مراجعه به قرینه منفصل از قرآن که کلام معلمان قرآن است، وجود ندارد. البته ممکن است برداشت دیگری از خودبسندگی قرآن نیز وجود داشته باشد و آن این که خودبسندگی قرآن (که از نور بودن آن نشات می گیرد) به معنی عدم وجود اجمال و یا ظهور در آیات می باشد. اما این توّهم به راحتی قابل رد بوده، لذا عمده طرفداران نظریه کفایت قرآن، ظهور در آن را می پذیرند اما مدعی اند که قراینِ متصل در قرآن کار تشخیص مقصود و مراد از ظهورات قرآنی را برای ما به اتمام می رساند و کلام خداوند به قرینه ی منفصل اتکایی ندارد. تقریر دیگری که برخی از مدافعان خودبسندگی قرآن ازین نظریه می کنند این است که در آنچه که قرآن در صدد بیان آن بوده متکفل ارائه آن می باشد، نیاز به غیر وجود ندارد. این تقریر نیز راه به جایی نمی برد ملاکی پیشینی برای تشخیص آنچه قرآن متکفل آن می باشد، به دست نمی دهد. در ادامه ی دروس به بررسی این تقریر نیز می پردازیم.
آنچه در اینجا مورد نظر می باشد، متداول و معقول بودن اقسام مختلف کلام است که به آن اشاره شد. یعنی اگر کسی به این تقسیم بندی دقت نماید به سادگی به بطلان اشکالاتی که مخالفان عقیده ی لزوم همراهی قرآن و مبین به این نظریه وارد می کنند، پی خواهد برد. چنان چه تأویل بر منفصل را نامعقول و غیر عقلایی بدانیم به دلیل مشابه خودبسندگی قرآن نیز از این شبهه مستثنا نخواهد بود. اما واقعیت آن است که چه نظریه ی خودبسندگی قرآن و چه عقیده ی لزوم همراهی قرآن و مبین نه غیر معقول است و نه غیر عقلایی. اینکه متکلم به اجمال سخن بگوید یا نه[۱]،کلامش در معنای مورد نظرش نص باشد و یا ظاهر، کلام خود را متّکی بر قرینه ی متّصل بنماید و یا قرینه منفصل هیچ کدام ازین موارد سبب نخواهد شد تا اتهام لغو گویی، تناقص و یا غیر عقلایی بودن به او وارد گردد. بلکه تمام این اقسام مقبول عقل بوده و در میان عقلا نیز نمونه های زیادی ازآن وجود دارد.
لذا هیچ استدلال عقلی مبنی بر ضرورت منصوص بودن تمام آیات قرآن و یا عدم اتکای قرآن در ظواهر آیات به قرینه ی منفصل نداریم و تنها راه پی بردن به نحوه ی تکلم خداوند در قرآن رجوع به ادله ی نقلی (اعم از خود آیات و یا بیان معلّمان قرآن) می باشد تا در پرتو دست یابی به معارف قرآن کریم برای ما روشن گردد. در ادامه دروس به این مطلب خواهیم پرداخت.
پس به طور خلاصه باید گفت:
۱) از جمله اقسام کلام، مجمل و مبین است.
۲) چنان چه از کلام مجمل رفع اشکال نشود، تکلیف به اعتقاد به مضمون آن و عقاب برآن بلابیان و قبیح خواهد بود.
۳) کلام مبین خود به دوقسم نص و ظاهر تقسیم می شود.
۴) ازآنجا که از کلام ظاهر احتمال معنی خلاف منتفی نیست، وجود قرینه، سببی است برای اسناد معنیِ غیرِ ظاهر به متکلم.
۵) چه در کلام مجمل و چه در ظاهر رجوع به قرینه – چه متصل و چه منفصل – معقول و عقلایی بوده برای تشخیص مراد گوینده ضروری است.
۶) اساس اختلاف دو نظریه لزوم همراهی قرآن و خودبسندگی قرآن در اتکا و یا عدم اتکای کلام الهی بر قرینه منفصل می باشد.
[۱] اجمال در کلام متکلم حکیم می تواند برای آزمایش شونده باشد و یا آن که مربوط به گروهی از شنوندگان باشد که مخاطب اصلی گوینده نیستند.لذا کلام برای آنان مجمل باشد اما برای مخاطبین اصلی اجمالی در کلام دجود نداشته باشد.
ثبت دیدگاه