💠💠🔸داستان تشرفات
🔸 ملاقات امام زمان عجّلاللّه تعالی فرجهالشریف با یک قفل ساز🔐
🔸آقایی خیلی دعا میکرد امام زمان عجلاللّه تعالی فرجهالشّریف را ببیند، اعمالی انجام میداد. روزه میگرفت، به خودش سختی میداد تا این که امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف را ببیند. مدّتها گذشت، خیلی خسته شده بود و نتیجهای هم نگرفته بود، غمگین و حزین بود.
✨شب در عالَم رؤیا صدایی شنید که ميفرمود؛ فردا ما در بازار قفل سازها مغازهی قفلسازی فلانی هستیم، اگر میخواهی ما را ببینی آن جا بیا!
⚡️از خواب بیدار شد و خیلی خوشحال بود، فردا سر موعِد به بازار رفت و دید در مغازهی قفلسازی مردی با چهرهی زیبا و قامتی خوش، نشسته است. آمد فریاد کند که مردم بیایید امام زمان اینجاست، که آقا اشاره کردند و ساکت شد. داخل شد و سلام کرد، آقا جواب سلام دادند و فرمودند: «اینجا بنشین و نگاه کن».
👈اندکی نگذشته بود که پیرزنی قد خمیده وارد شد و به قفلساز گفت: «آقا این قفل من کلید ندارد، آن را چند میخری؟»
⚡️قفلساز نگاهی کرد و گفت: «هَشت ریال». پیرزن مِثل این که ناراحت شده باشد، گفت: «آقا چرا مسخره میکنی! اگر نمیخواهی بخری بگو نمیخرم، دیگر مسخره کردن چه معنا دارد؟» قفلساز گفت: «مادر من! مسخره نمیکنم یک ریال پول کلیدش است که میسازم یک ریال هم سود میگیرم و آنرا به دَه ریال میفروشم لِذا از شما هَشت ریال میخرم».
⚡️اشک از چشمان پیرزن جاری شد و گفت: «آقا به خدا قسم از اوّل بازار تا اینجا به هر مغازهای بردم دو یا سه ریال بیشتر پول نمیدادند. خدا پدرت را بیامرزد، خدا مرادت را برآورده کند».
بعد از رفتن آن پیرزن،
☀️ امام زمان عجلالله تعالی فرجهالشریف رو به من کردند و فرمودند: «شما اینگونه شوید، ما خودمان به سراغ شما میآییم». ☀️
📚: امام زمان عجل اللّه تعالی فرجه الشّریف و دعوتشدگان، ص ۸۸ الی ۹۰؛ برگرفته از کتاب: ملاقات با امام زمان علیهالسّلام (سیّد جعفر رفیعی)
✨✨✨✨☀️☀️☀️☀️☀️☀️✨✨✨
🤲(اللهم) وَارْزُقْني رُؤْيَةَ قآئِمِ آلِ مُحَمَّد، وَاجْعَلْني مِنْ اَتْباعِهِ وَاَشْياعِهِ، وَالرّاضينَ بِفِعْلِهِ، بِرَحْمَتِكَ يا اَرْحَمَ الرّاحِمينَ.
خدايا! ديدار قائم آل محمّد را روزي من گردان،و مرا از پيروان و شيعيان او قرار ده کسانی که در زمان ظهور راضی به فعل او هستند، به رحمت خودت ای رحم کننده ترین رحم کنندگان.
ثبت دیدگاه