🔸جوانی که به يقين رسیده بود و از خوف خدا شبها بیدار و رنگش زرد شده بود و اهل بهشت را با نعمتهایش و اهل جهنم را با عذالشان میدید…
✳️ کا، [الکافی] عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ یَحْیَی… عن إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام یَقُولُ: إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله صَلَّی بِالنَّاسِ الصُّبْحَ فَنَظَرَ إِلَی شَابٍّ فِی الْمَسْجِدِ وَ هُوَ یَخْفِقُ وَ یَهْوِی بِرَأْسِهِ مُصْفَرّاً لَوْنُهُ قَدْ نَحِفَ جِسْمُهُ وَ غَارَتْ عَیْنَاهُ فِی رَأْسِهِ. فَقَالَ لَهُ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله: کَیْفَ أَصْبَحْتَ یَا فُلَانُ؟؟! قَالَ: أَصْبَحْتُ یَا رَسُولَ اللَّهِ مُوقِناً. فَعَجِبَ رَسُولُ اللَّهِ مِنْ قَوْلِهِ وَ قَالَ لَهُ : إِنْ لِکُلِّ یَقِینٍ حَقِیقَةً فَمَا حَقِیقَةُ یَقِینِکَ؟؟! فَقَالَ إِنَّ یَقِینِی یَا رَسُولَ اللَّهِ هُوَ الَّذِی أَحْزَنَنِی وَ أَسْهَرَ لَیْلِی وَ أَظْمَأَ هَوَاجِرِی فَعَزَفَتْ نَفْسِی عَنِ الدُّنْیَا وَ مَا فِیهَا حَتَّی کَأَنِّی أَنْظُرُ إِلَی عَرْشِ رَبِّی وَ قَدْ نُصِبَ لِلْحِسَابِ وَ حُشِرَ الْخَلَائِقُ لِذَلِکَ وَ أَنَا فِیهِمْ وَ کَأَنِّی أَنْظُرُ إِلَی أَهْلِ الْجَنَّةِ یَتَنَعَّمُونَ فِی الْجَنَّةِ وَ یَتَعَارَفُونَ عَلَی الْأَرائِکِ مُتَّکِؤُنَ وَ کَأَنِّی أَنْظُرُ إِلَی أَهْلِ النَّارِ وَ هُمْ فِیهَا مُعَذَّبُونَ مُصْطَرِخُونَ وَ کَأَنِّی الْآنَ أَسْمَعُ زَفِیرَ النَّارِ یَدُورُ فِی مَسَامِعِی.
فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله: هَذَا عَبْدٌ نَوَّرَ اللَّهُ قَلْبَهُ بِالْإِیمَانِ، ثُمَّ قَالَ لَهُ الْزَمْ مَا أَنْتَ عَلَیْهِ فَقَالَ: الشَّابُّ ادْعُ اللَّهَ لِی یَا رَسُولَ اللَّهِ أَنْ أُرْزَقَ الشَّهَادَةَ مَعَکَ، فَدَعَا لَهُ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فَلَمْ یَلْبَثْ أَنْ خَرَجَ فِی بَعْضِ غَزَوَاتِ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله فَاسْتُشْهِدَ بَعْدَ تِسْعَةِ نَفَرٍ وَ کَانَ هُوَ الْعَاشِرَ.
✴️ اسحاق بن عمار گوید: از حضرت صادق علیه السلام شنیدم که میفرمود: رسول اکرم صلّی اللَّه علیه و آله روزی نماز صبح را با مردم خواند. ناگهان جوانی در مسجد جلب توجه پیغمبر را کرد که از بی خوابی سرش بی اختیار پایین میآمد، با چهره زرد و بدنی ضعیف و لاغر که چشمش در کاسه سر فرورفته و گود شده بود. رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله رو به آن جوان کرد و فرمود: یا فلان چطور است حالت؟ عرض کرد: یا رسول الله! دارای حالت یقینم. پیغمبر از حرف جوان در شگفت ماند و فرمود: هر یقینی دارای علامت و نشانه ای است. علامت و دلیل حالت یقین تو چیست؟ عرض کرد: همین یقین است که مرا در حزن و اندوه افکنده و شبها مرا به بیداری و روزهای گرم، به تحمل تشنگی (روزه دار) وادار میکند؛ دلم از دنیا و تعلقات آن کنده شده، مثل اینکه حالت کشف و شهودی برایم پیدا شده؛ بهشتیان را در نعمت میبینم که بر پشتی و تختهای بهشتی تکیه داده اند و دوزخیان در نظرم مجسم میشوند که از عذاب و شکنجه ناله و فریاد میکنند و مثل اینکه صدای شعله آتش، در اعماق گوشم طنین انداز است.
پیغمبر رو به اصحاب کرد و فرمود: این بنده خالصی است که خدا دلش را به نور ایمان روشن ساخته است. سپس به جوان فرمود: این حالت ارزنده خود را محکم حفظ کن. جوان عرض کرد: یا رسول اللَّه! دعا کن خداوند نعمت شهادت در رکاب شما را نصیب من فرماید. پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلّم نیز دعا کرد. طولی نکشید که جهادی پیش آمد و جوان در آن جهاد شرکت کرد. فقط نه نفر کشته شده بودند و این جوان شهید دهم بود.
📘بحار الأنوار ج ۶۷ ص ۱۵۹ ح ۱۷
📙 الکافی ج ۲ ص ۵۳
〰️〰️🔸〰️〰️🔸〰️〰️🔸〰️〰️🔸〰️〰️
🤲 اَللّهُمَّ اقْسِمْ لَنا مِنْ خَشْيَتِكَ ما يَحُولُ بَيْنَنا وَبَيْنَ مَعْصِيَتِكَ، وَمِنْ طـاعَتِكَ ما تُبَلِّغُنا بِهِ رِضْوانَكَ، وَمِنَ الْيَقينِ ما يَهُونُ عَلَيْنا بِهِ مُصيباتُ الدُّنْيا،…
خدايا از خوف و خشيتت چنان نصيب ما كن،كه بين ما و نافرماني تو حايل شود، و از طاعتت به اندازهای نصیب ما کن كه ما را به خشنوديات برساند، و از يقينت به قدري نصيب ما کن كه؛ گرفتاريهاي دنيا را بر ما آسان سازد….
ثبت دیدگاه