پ
پ

بحار الأنوار (ط – بيروت)، ج‏44، ص: 247

وَ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ يَحْيَى قَالَ: دَخَلْنَا مَعَ عَلِيٍّ إِلَى صِفِّينَ فَلَمَّا حَاذَى نَيْنَوَى نَادَى صَبْراً يَا عَبْدَ اللَّهِ فَقَالَ دَخَلْتُ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ وَ عَيْنَاهُ تَفِيضَانِ فَقُلْتُ بِأَبِي أَنْتَ وَ أُمِّي يَا رَسُولَ اللَّهِ مَا لِعَيْنَيْكَ تَفِيضَانِ أَغْضَبَكَ أَحَدٌ قَالَ لَا بَلْ كَانَ عِنْدِي جَبْرَئِيلُ فَأَخْبَرَنِي أَنَّ الْحُسَيْنَ يُقْتَلُ بِشَاطِئِ الْفُرَاتِ وَ قَالَ هَلْ لَكَ أَنْ أُشِمَّكَ مِنْ تُرْبَتِهِ قُلْتُ نَعَمْ فَمَدَّ يَدَهُ فَأَخَذَ قَبْضَةً مِنْ تُرَابٍ فَأَعْطَانِيهَا فَلَمْ أَمْلِكْ عَيْنِي أَنْ‏فَاضَتَا وَ اسْمُ الْأَرْضِ كَرْبَلَاءُ فَلَمَّا أَتَتْ عَلَيْهِ سَنَتَانِ خَرَجَ النَّبِيُّ إِلَى سَفَرٍ فَوَقَفَ فِي بَعْضِ الطَّرِيقِ وَ اسْتَرْجَعَ وَ دَمَعَتْ عَيْنَاهُ فَسُئِلَ عَنْ ذَلِكَ فَقَالَ هَذَا جَبْرَئِيلُ يُخْبِرُنِي عَنْ أَرْضٍ بِشَطِّ الْفُرَاتِ يُقَالُ لَهَا كَرْبَلَاءُ يُقْتَلُ فِيهَا وَلَدِيَ الْحُسَيْنُ وَ كَأَنِّي أَنْظُرُ إِلَيْهِ وَ إِلَى مَصْرَعِهِ وَ مَدْفَنِهِ بِهَا وَ كَأَنِّي أَنْظُرُ عَلَى السَّبَايَا عَلَى أَقْتَابِ الْمَطَايَا وَ قَدْ أُهْدِيَ رَأْسُ وَلَدِيَ الْحُسَيْنِ إِلَى يَزِيدَ لَعَنَهُ اللَّهُ فَوَ اللَّهِ مَا يَنْظُرُ أَحَدٌ إِلَى رَأْسِ الْحُسَيْنِ وَ يَفْرَحُ إِلَّا خَالَفَ اللَّهُ بَيْنَ قَلْبِهِ وَ لِسَانِهِ وَ عَذَّبَهُ اللَّهُ عَذَاباً أَلِيماً ثُمَّ رَجَعَ النَّبِيُّ مِنْ سَفَرِهِ مَغْمُوماً مَهْمُوماً كَئِيباً حَزِيناً فَصَعِدَ الْمِنْبَرَ وَ أَصْعَدَ مَعَهُ الْحَسَنَ وَ الْحُسَيْنَ وَ خَطَبَ وَ وَعَظَ النَّاسَ- فَلَمَّا فَرَغَ مِنْ خُطْبَتِهِ وَضَعَ يَدَهُ الْيُمْنَى عَلَى رَأْسِ الْحَسَنِ وَ يَدَهُ الْيُسْرَى عَلَى رَأْسِ الْحُسَيْنِ وَ قَالَ اللَّهُمَّ إِنَّ مُحَمَّداً عَبْدُكَ وَ رَسُولُكَ وَ هَذَانِ أَطَايِبُ عِتْرَتِي وَ خِيَارُ أَرُومَتِي وَ أَفْضَلُ ذُرِّيَّتِي وَ مَنْ أُخَلِّفُهُمَا فِي أُمَّتِي وَ قَدْ أَخْبَرَنِي جَبْرَئِيلُ أَنَّ وَلَدِي هَذَا مَقْتُولٌ بِالسَّمِّ وَ الْآخَرُ شَهِيدٌ مُضَرَّجٌ بِالدَّمِ اللَّهُمَّ فَبَارِكْ لَهُ فِي قَتْلِهِ وَ اجْعَلْهُ مِنْ سَادَاتِ الشُّهَدَاءِ اللَّهُمَّ وَ لَا تُبَارِكْ فِي قَاتِلِهِ وَ خَاذِلِهِ وَ أَصْلِهِ حَرَّ نَارِكَ وَ احْشُرْهُ فِي أَسْفَلِ دَرْكِ الْجَحِيمِ قَالَ فَضَجَّ النَّاسُ بِالْبُكَاءِ وَ الْعَوِيلِ فَقَالَ لَهُمُ النَّبِيُّ أَيُّهَا الِنَّاسُ أَ تَبْكُونَهُ وَ لَا تَنْصُرُونَهُ اللَّهُمَّ فَكُنْ أَنْتَ لَهُ وَلِيّاً وَ نَاصِراً ثُمَّ قَالَ يَا قَوْمِ إِنِّي مُخَلِّفٌ فِيكُمُ الثَّقَلَيْنِ- كِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِي وَ أَرُومَتِي وَ مِزَاجَ مَائِي وَ ثَمَرَةَ فُؤَادِي وَ مُهْجَتِي لَنْ يَفْتَرِقَا حَتَّى يَرِدَا عَلَيَّ الْحَوْضَ أَلَا وَ إِنِّي لَا أَسْأَلُكُمْ فِي ذَلِكَ إِلَّا مَا أَمَرَنِي رَبِّي أَنْ أَسْأَلَكُمْ عَنْهُ أَسْأَلُكُمْ عَنِ الْمَوَدَّةِ فِي الْقُرْبَى وَ احْذَرُوا أَنْ تَلْقَوْنِي غَداً عَلَى الْحَوْضِ وَ قَدْ آذَيْتُمْ عِتْرَتِي وَ قَتَلْتُمْ أَهْلَ بَيْتِي وَ ظَلَمْتُمُوهُمْ أَلَا إِنَّهُ سَيَرِدُ عَلَيَّ يَوْمَ الْقِيَامَةِ ثَلَاثُ رَايَاتٍ مِنْ هَذِهِ الْأُمَّةِ- الْأُولَى رَايَةٌ سَوْدَاءُ مُظْلِمَةٌ قَدْ فَزِعَتْ مِنْهَا الْمَلَائِكَةُ فَتَقِفُ عَلَيَّ فَأَقُولُ لَهُمْ مَنْ أَنْتُمْ فَيَنْسَوْنَ ذِكْرِي وَ يَقُولُونَ نَحْنُ أَهْلُ التَّوْحِيدِ مِنَ الْعَرَبِ فَأَقُولُ لَهُمْ أَنَا أَحْمَدُ نَبِيُّ الْعَرَبِ وَ الْعَجَمِ فَيَقُولُونَ‏ نَحْنُ مِنْ أُمَّتِكَ فَأَقُولُ كَيْفَ خَلَفْتُمُونِي مِنْ بَعْدِي فِي أَهْلِ بَيْتِي وَ عِتْرَتِي وَ كِتَابِ رَبِّي فَيَقُولُونَ أَمَّا الْكِتَابُ فَضَيَّعْنَاهُ وَ أَمَّا الْعِتْرَةُ فَحَرَصْنَا أَنْ نُبِيدَهُمْ عَنْ جَدِيدِ الْأَرْضِ فَلَمَّا أَسْمَعُ ذَلِكَ مِنْهُمْ أُعْرِضُ عَنْهُمْ وَجْهِي فَيَصْدِرُونَ عِطَاشاً مُسْوَدَّةً وُجُوهُهُمْ ثُمَّ تَرِدُ عَلَيَّ رَايَةٌ أُخْرَى أَشَدُّ سَوَاداً مِنَ الْأُولَى فَأَقُولُ لَهُمْ كَيْفَ خَلَفْتُمُونِي مِنْ بَعْدِي فِي الثَّقَلَيْنِ كِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِي فَيَقُولُونَ أَمَّا الْأَكْبَرُ فَخَالَفْنَاهُ وَ أَمَّا الْأَصْغَرُ فَمَزَّقْنَاهُمْ كُلَّ مُمَزَّقٍ فَأَقُولُ إِلَيْكُمْ عَنِّي فَيَصْدِرُونَ عِطَاشاً مُسْوَدَّةً وُجُوهُهُمْ ثُمَّ تَرِدُ عَلَيَّ رَايَةٌ تَلْمَعُ وُجُوهُهُمْ نُوراً فَأَقُولُ لَهُمْ مَنْ أَنْتُمْ فَيَقُولُونَ نَحْنُ أَهْلُ كَلِمَةِ التَّوْحِيدِ وَ التَّقْوَى مِنْ أُمَّةِ مُحَمَّدٍ الْمُصْطَفَى وَ نَحْنُ بَقِيَّةُ أَهْلِ الْحَقِّ حَمَلْنَا كِتَابَ رَبِّنَا وَ حَلَّلْنَا حَلَالَهُ وَ حَرَّمْنَا حَرَامَهُ وَ أَحْبَبْنَا ذُرِّيَّةَ نَبِيِّنَا مُحَمَّدٍ وَ نَصَرْنَاهُمْ مِنْ كُلِّ مَا نَصَرْنَا بِهِ أَنْفُسَنَا وَ قَاتَلْنَا مَعَهُمْ مَنْ نَاوَاهُمْ فَأَقُولُ لَهُمْ أَبْشِرُوا فَأَنَا نَبِيُّكُمْ مُحَمَّدٌ وَ لَقَدْ كُنْتُمْ فِي الدُّنْيَا كَمَا قُلْتُمْ ثُمَّ أُسْقِيهِمْ مِنْ حَوْضِي فَيَصْدِرُونَ مَرْوِيِّينَ مُسْتَبْشِرِينَ ثُمَّ يَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ خَالِدِينَ فِيهَا أَبَدَ الْآبِدِينَ.

عبد اللَّه بن يحيى مي گويد: ما با حضرت على بن ابى طالب عليه السّلام متوجه صفين شديم وقتى آن حضرت محاذى نينوا رسيد فرمود: اى عبد اللَّه! آهسته برو، آنگاه فرمود: يك وقت من به حضور پيامبر خدا مشرف شدم و ديدم چشمان مباركش اشكبارند، گفتم: پدر و مادرم به فداى تو يا رسول اللَّه! براى چيست كه چشمان مبارك شما اشكبارند!؟ آيا كسى شما را خشمناك كرده!؟

فرمود: نه. بلكه جبرئيل نزد من بود و به من خبر داد: حسين تو  در كنار فرات شهيد خواهد شد.

سپس گفت: دوست دارى، تربت حسين عليه السّلام را ببوئى؟

گفتم: آرى. وى دست خود را دراز كرد و يك مشت از تربت حسين را آورد و بمن داد. من نتوانستم از گريه خوددارى نمايم. نام آن زمين كربلا مي باشد.

هنگامى كه دو سال از عمر امام حسين عليه السّلام گذشت پيغمبر اكرم صلّى اللَّه عليه و آله وسلم  به سفرى رفت و در بين راه ايستاد و استرجاع كرد(استرجاع اين است كه مي گويند:  )إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ ) و چشمان مباركش پر از اشك شدند. وقتى راجع به اين موضوع از آن بزرگوار جويا شدند فرمود:  جبرئيل در باره زمينى كه در كنار فرات مي باشد و آن را كربلا مي گويند و حسين در آن كشته خواهد شد با من گفت و گو مى‏كند، گويا؛ من دارم حسينم و قتلگاه و مدفن او را در آن زمين مى‏بينم. گويا؛ دارم مى‏بينم زن و بچه وى را اسير و بر شتران سوار كرده و سر مبارك حسينم را براى يزيد لعنة اللَّه عليه مي برند! به خدا قسم احدى نيست كه بر سر حسينم نظر كند و خوشحال شود مگر اين كه خدا بين قلب و زبانش مخالفت مى‏نمايد و او را دچار عذاب دردناكى خواهد كرد.

سپس پيغمبر خدا صلّى اللَّه عليه و آله از مسافرت با حالتى مغموم و اندوهناك و حزين بازگشت آنگاه با امام حسن و امام حسين بر فراز منبر رفت و سخنرانى نمود و مردم را موعظه كرد. موقعى كه از سخنرانى فراغت يافت دست راست خود را بر سر امام حسن و دست چپ خويش را بر سر امام حسين نهاد و فرمود:

پروردگارا! محمّد عبد و رسول تو مي باشد و اين دو كودك نيكوترين عترت، بهترين اصل و ريشه، بافضيلت‏ترين فرزندان من و آن كسى هستند كه من ايشان را در ميان امتّم به جاى مي گذارم. جبرئيل به من خبر داده كه اين حسن من به زهر شهيد مى‏شود و حسينم به خون خويشتن غلطان خواهد شد! بار خدايا! اين شهادت را براى حسين مبارك بگردان! او را از بزرگان شهيدان قرار بده! پروردگارا! اين عمل را براى قاتل حسين و كسى كه وى را واگذار نمايد مبارك مگردان و او را دچار حرارت آتش خود نما و وى را در گودترين طبقات دوزخ خود محشور بدار! پس از اين سخنرانى مردم شروع به گريه و زارى نمودند. رسول خدا به آنان فرمود:

ايها الناس! آيا براى حسينم گريه مي كنيد و او را يارى نمى‏كنيد.

پروردگارا! تو دوست و يارى‏كننده حسينم باش! سپس فرمود: اى گروه مردم! من دو چيز بزرگ را در ميان شما برسم امانت مي گذارم:

يكى قرآن خدا و ديگرى عترت و اصل و ريشه و ميوه دل و روح قلبم كه هرگز از يك ديگر جدا نمى‏شوند تا نزد حوض كوثر بر من وارد شوند. آگاه باشيد من در اين باره چيزى از شما نمى‏خواهم جز اينكه پروردگارم فرموده از شما بخواهم. من از شما مي خواهم كه فرزندان مرا دوست داشته باشيد! بر حذر باشيد از اينكه فرداى قيامت در حالى مرا ملاقات نمائيد كه عترت مرا اذيت كرده باشيد و اهل بيت مرا كشته‏ و مظلوم نموده باشيد!! آگاه باشيد كه فرداى قيامت سه پرچم از اين امت نزد من خواهد آمد: 1– پرچمى كه سياه و ظلمانى خواهد بود و ملائكه از ديدن آن دچار جزع و فزع خواهند شد! وقتى اهل آن پرچم در مقابل من توقف كنند جويا مى‏شوم؛ شما چه كسى هستيد؟ ايشان نام مرا فراموش مي كنند و مي گويند: ما اهل توحيد و از عرب مي باشيم. من مي گويم: من همان احمدى هستم كه پيغمبر عرب و عجم مي باشم. آنان مي گويند: ما از امت تو هستيم. من مي گويم: بعد از من با اهل بيت و عترت من و قرآن پروردگارم چگونه رفتار كرديد؟ مي گويند: قرآن را كه ضايع نموديم و به احكام آن عمل نكرديم. عترت تو را هم به قدرى حريص بوديم كه ايشان را از روى زمين براندازيم. موقعى كه من اين سخن را از ايشان مى‏شنوم از آنان اعراض خواهم كرد. ايشان در حالى خارج مي شوند كه عطشان و صورتشان سياه خواهد بود.

2– سپس پرچم ديگرى نزد من خواهد آمد كه از پرچم قبلى سياه‏تر خواهد بود. من به آنان مي گويم: بعد از من با ثقلين يعنى قرآن و عترت من چگونه رفتار نموديد؟ آنان مي گويند: با قرآن كه مخالفت كرديم و اهل بيت و عترت تو را قطعه قطعه نموديم! من خواهم گفت: از نزد من دور شويد! آنان با جگرى عطشان و صورتى سياه خارج خواهند شد.

3– پس از آن دو پرچم، پرچم ديگرى بر من وارد مى‏شود كه صورت اهل آن نورانى خواهد بود. من مي گويم: شما چه كسى هستيد؟ مي گويند: ما اهل توحيد و تقوا و امت حضرت محمّد صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم مي باشيم، ما باقي ماندگان اهل حق هستيم، ما قرآن را قبول كرديم، حلال آن را حلال و حرام آن را حرام دانستيم، ما ذريه حضرت محمّد را دوست داشتيم و ايشان را به نحوى يارى مي كرديم كه خويشتن را يارى مى‏نموديم، ما با كسى كه خصم آنان بود قتال مى‏كرديم. آنگاه من به ايشان‏ خواهم گفت: مژده باد شما را، من پيغمبر شما محمّد مي باشم، آرى شما در دنيا همان طور بوديد كه شرح داديد، سپس ايشان را از حوض خود سيراب مي نمايم. آنان در حالى خارج مى‏شوند كه سيراب و خوشحال خواهند بود، سپس داخل بهشت مى‏شوند و هميشه در آن جاويدان خواهند بود.

ثبت دیدگاه

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.