الإحتجاج على أهل اللجاج (للطبرسي) ؛ ج1 ؛ ص86
فَقَالَ أَبُو بَكْرٍ يَا عُمَرُ أَمَّا إِذَا بَايَعَ وَ أَمِنَّا شَرَّهُ وَ فَتْكَهُ وَ غَائِلَتَهُ فَدَعْهُ يَقُولُ مَا شَاءَ فَقَالَ عَلِيٌّ ع لَسْتُ بِقَائِلٍ غَيْرَ شَيْءٍ وَاحِدٍ أُذَكِّرُكُمْ بِاللَّهِ أَيُّهَا الْأَرْبَعَةُ يَعْنِينِي وَ الزُّبَيْرَ وَ أَبَا ذَرٍّ وَ الْمِقْدَادَ أَ سَمِعْتُمْ رَسُولَ اللَّهِ يَقُولُ إِنَّ تَابُوتاً مِنْ نَارٍ فِيهِ اثْنَا عَشَرَ رَجُلًا سِتَّةٌ مِنَ الْأَوَّلِينَ وَ سِتَّةٌ مِنَ الْآخِرِينَ فِي جُبٍّ فِي قَعْرِ جَهَنَّمَ فِي تَابُوتٍ مُقَفَّلٍ عَلَى ذَلِكَ الْجُبِّ صَخْرَةٌ إِذَا أَرَادَ اللَّهُ أَنْ يُسَعِّرَ نَارَ جَهَنَّمَ- كَشَفَ تِلْكَ الصَّخْرَةَ عَنْ ذَلِكَ الْجُبِّ فَاسْتَعَاذَتْ جَهَنَّمُ مِنْ وَهَجِ ذَلِكَ الْجُبِّ فَسَأَلْنَاهُ عَنْهُمْ وَ أَنْتُمْ شُهُودٌ فَقَالَ ص أَمَّا الْأَوَّلُونَ فَابْنُ آدَمَ الَّذِي قَتَلَ أَخَاهُ وَ فِرْعَوْنُ الْفَرَاعِنَةِ نُمْرُودُ وَ الَّذِي حَاجَّ إِبْراهِيمَ فِي رَبِّهِ وَ رَجُلَانِ مِنْ بَنِي إِسْرَائِيلَ بَدَّلَا كِتَابَهُمْ وَ غَيَّرَا سُنَّتَهُمْ أَمَّا أَحَدُهُمَا فَهَوَّدَ الْيَهُودَ وَ الْآخَرُ نَصَّرَ- النَّصَارَى وَ إِبْلِيسُ سَادِسُهُمْ وَ الدَّجَّالُ فِي الْآخِرِينَ- وَ هَؤُلَاءِ الْخَمْسَةُ أَصْحَابُ الصَّحِيفَةِ الَّذِينَ تَعَاهَدُوا وَ تَعَاقَدُوا عَلَى عَدَاوَتِكَ يَا أَخِي وَ التَّظَاهُرِ عَلَيْكَ بَعْدِي هَذَا وَ هَذَا وَ هَذَا حَتَّى عَدَّهُمْ وَ سَمَّاهُمْ قَالَ سَلْمَانُ فَقُلْنَا صَدَقْتَ نَشْهَدُ أَنَّا سَمِعْنَا ذَلِكَ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ ص فَقَالَ عُثْمَانُ يَا أَبَا الْحَسَنِ أَ مَا عِنْدَكَ وَ عِنْدَ أَصْحَابِكَ هَؤُلَاءِ فِي حَدِيثٍ؟ فَقَالَ بَلَى قَدْ سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ ص يَلْعَنُكَ ثُمَّ لَمْ يَسْتَغْفِرِ اللَّهَ لَكَ مُذْ لَعَنَكَ فَغَضِبَ عُثْمَانُ فَقَالَ مَا لِي وَ لَكَ أَ مَا تَدَعُنِي عَلَى حَالِي عَلَى عَهْدِ رَسُولِ اللَّهِ وَ لَا بَعْدَهُ؟ فَقَالَ الزُّبَيْرُ نَعَمْ فَأَرْغَمَ اللَّهُ أَنْفَكَ فَقَالَ عُثْمَانُ فَوَ اللَّهِ لَقَدْ سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ ص يَقُولُ- إِنَّ الزُّبَيْرَ يُقْتَلُ مُرْتَدّاً عَنِ الْإِسْلَامِ قَالَ سَلْمَانُ فَقَالَ لِي عَلِيٌّ ع فِيمَا بَيْنِي وَ بَيْنَهُ صَدَقَ عُثْمَانُ وَ ذَلِكَ أَنَّهُ يُبَايِعُنِي بَعْدَ قَتْلِ عُثْمَانَ ثُمَّ يَنْكُثُ بَيْعَتِي فَيُقْتَلُ مُرْتَدّاً عَنِ الْإِسْلَامِ قَالَ سُلَيْمٌ ثُمَّ أَقْبَلَ عَلَيَّ سَلْمَانُ فَقَالَ إِنَّ الْقَوْمَ ارْتَدُّوا بَعْدَ رَسُولِ اللَّهِ ص إِلَّا مَنْ عَصَمَهُ اللَّهُ بِآلِ مُحَمَّدٍ إِنَّ النَّاسَ بَعْدَ رَسُولِ اللَّهِ ص بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى وَ مَنْ تَبِعَهُ وَ بِمَنْزِلَةِ الْعِجْلِ وَ مَنْ تَبِعَهُ فَعَلِيٌّ فِي سُنَّةِ هَارُونَ وَ عَتِيقٌ فِي سُنَّةِ السَّامِرِيِّ وَ سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ ص يَقُولُ لَتَرْكَبَنَّ أُمَّتِي سُنَّةَ بَنِي إِسْرَائِيلَ حَذْوَ الْقُذَّةِ بِالْقُذَّةِ وَ حَذْوَ النَّعْلِ بِالنَّعْلِ شِبْراً بِشِبْرٍ وَ ذِرَاعاً بِذِرَاعٍ وَ بَاعاً بِبَاع.
ابو بكر گفت: اى عمر! حال كه با ما بيعت كرده و از شرّ و شورش و يورشش ايمن گشتهايم رهايش كن هر چه مىخواهد بگويد.
على عليه السّلام گفت: من فقط يك كلام مىگويم و بس؛ شما چهار نفر؛ ابو ذر، سلمان، زبير و مقداد را گواه مىگيرم كه شنيدم رسول خدا فرمود: «همانا تابوتى از آتش است كه در آن دوازده نفر جاى دارند؛ شش نفر از اوّلين و شش نفر از آخرين، و در چاهى در اعماق ناپيداى دوزخ تابوتى سر بسته است و بر سر آن چاه صخرهاى است، خداوند هر گاه بخواهد آتش دوزخ را روشن كند، آن صخره را از سر آن چاه برمىدارد و دوزخ از تابش و حرارت آن چاه داغ مىگردد.» على عليه السّلام گفت: و شما چهار نفر شاهد بوديد كه از رسول خدا از اولين پرسيدم، فرمود: شش نفر اولين عبارتند از قابيل كه برادرش هابيل را كشت، و سردسته فرعونها و كسى كه با ابراهيم در باره پروردگارش محاجّه كرد، و دو نفر از بنى اسرائيل كه كتابشان را تحريف و سنتشان را تغيير دادند؛ يكىشان مردم را يهودى كرد و ديگرى مردم را نصرانى نمود و شيطان نفر ششم است. و شش نفر آخرين عبارتند از دجّال و اين پنج نفر؛ ياران عهد نامه، و جبت و طاغوتشان همان چيزى است كه بر آن در دشمنى با تو اى برادر، عهد و پيمان بستند كه پس از من بر تو بشورند؛ اين و اين، كه نام آنان را گفت و تعدادشان را براى ما بر شمرد. سلمان گفت: گفتيم: راست مىگويى، گواهى مىدهيم كه ما اين مطلب را از رسول خدا صلّى اللَّه عليه و اله و سلّم شنيديم. عثمان گفت: اى ابو الحسن! آيا در باره من سخنى از رسول خدا نزد تو و يارانت هست؟
على عليه السّلام گفت: آرى! شنيدم كه رسول خدا صلّى اللَّه عليه و اله و سلّم دو بار تو را نفرين كرد و پس از اينكه تو را لعن كرد براى تو آمرزش نخواست. عثمان خشمگين شد و گفت: مرا با تو كارى نيست، اما تو در دوره رسول خدا و پس از او مرا به حال خود نمىگذارى.
على گفت: آرى! خدا پوزهات را به خاك ماليد. عثمان گفت: به خدا سوگند از رسول خدا شنيدم كه مىگفت: زبير مرتد از اسلام كشته شود. سلمان گفت: على عليه السّلام خصوصى به من فرمود؛ عثمان راست گفت، و آن اين كه زبير پس از قتل عثمان با من بيعت كند و سپس بيعت مرا بشكند و مرتد كشته شود.
سلمان گفت: على عليه السّلام گفت: همه مردم پس از رسول خدا صلّى اللَّه عليه و اله و سلّم مرتد شدند به جز چهار نفر. همانا كه مردم پس از رسول خدا همانند هارون و پيروانش و مانند گوساله و گوساله پرستان گرديدند؛ على مانند هارون، عقيق مانند گوساله و عمر مانند سامرى. شنيدم كه رسول خدا صلّى اللَّه عليه و اله و سلّم مىفرمود: «در قيامت گروهى از اصحابم با مقام و منزلتى كه از من كسب كردهاند مىآيند تا از صراط بگذرند، وقتى ببينمشان و مرا ببينند، بشناسمشان و بشناسنم، در برابرم آشفته و پريشان شوند و من بگويم: پروردگارا! اينان اصحاب من هستند. گفته مىشود: چه مىدانى اينان پس از تو چه كردند، اينان پس از جدائى از تو به جاهليت خويش برگشتند و من مىگويم دور باشيد، از من دور شويد».
شنيدم كه رسول خدا صلّى اللَّه عليه و اله و سلّم مىفرمود: «امتم سنت بنى اسرائيل را پيشه كنند و در آن گام بردارند و پا جاى پاى آنان گذارند، مانند آنان رفتار نمايند به گونهاى كه اگر آنان به سوراخى خزيدند اينان نيز با آنان در آن سوراخ خزند. همانا كه تورات و قرآن را يك فرشته در يك ورق و با يك قلم نگاشته است، سنن و امثال امتها يكسان جريان يابند».
ثبت دیدگاه