داستان امام رضا علیه السلام و پیرمرد سلمانی
03 تیر 1401 - 2:10
بازدید 220
پ
پ

💠💠🌸🌸🌾🌾☘☘

💢💢 فایل صوتی :

موضوع : داستان امام رضا علیه السلام و پیرمرد سلمانی

💢 اباصلت نقل می کند: در نیشابور پیرمردی بود که کارش سلمانی بود به آقا علی بن موسی الرضا (ع) عرض کرد : آقا عمری از من گذشته می خواهم توفیق داشته باشم موهای شما را اصلاح کنم اجازه می فرمایید؟….

🔅آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند
🔅آیا شود که گوشه‌ی چشمی به ما کنند؟

💢پیرمرد نگاهی به امام رضا (ع)کرد و گفت: آقا من از شما طلا نمی‌خواهم.
حضرت فرمودند ما هدیه‌ای که به کسی بدهیم بر نمی‌گردانیم ولی هر خواسته‌ای داری بگو برآورده می کنیم.

👈پیرمرد گفت: آقا ما ایام بی‌کسی داریم موقع مرگ به فریادم برسید که تنها نباشم.

«فَمالي لا اَبْكي، اَبْكي لِخُروُجِ نَفْسي، اَبْكي لِظُلْمَةِ قَبْري اَبْكي لِضيقِ لَحَدي، اَبْكي لِسُؤالِ مُنْكَر وَنَكير اِيّايَ، اَبْكي لِخُروُجي مِنْ قَبْري عُرْياناً ذَليلاً،»

💢 اباصلت میگوید : در مجلس مامون دیدم آقا امام رضا (ع) بلند می‌شوند و می‌نشینند و می‌فرمایند لبیک لبیک…

➖➖➖➖➖➖➖
بخشی از کلاس دین مصفا استاد سید مهدی مرعشی
➖➖➖➖➖➖➖
لینک کانال
dinemosafa@

💠💠🌸🌸🌾🌾☘☘

ثبت دیدگاه

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.